نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب داماد اروند
ايشان هرچه اصرار كرد روي اين موضوع من هم طفره مي رفتم و روي نظر خودم پافشاري مي كردم و حاضر نبودم از حرف خودم ذره اي كوتاه بيايم
کد خبر: ۴۴۲۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۰

اوايل زندگي مان بود، هنوز اصغر را نداشتيم، يك روز پادرش بیمارشد، آن وقت ها كه مثل حالا ماشين زياد نبود، سوار درشكه اي شديم و رفتيم پيش دكتر، ساعت چهار بعد از ظهر بود كه از دكتر برگشتيم خانه
کد خبر: ۴۴۱۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۳۰